غفلت
دوم كه موجب بدبختي ماست، غفلت از «عمر» است. عمر، نعمت فوقالعاده بالايي است.
هيچ نعمتي بعد از ولايت، از نعمت عمر بالاتر نيست. در ميان عوام مردم مشهور است كه
عمر طلاست. اما اين غلط است؛ اين تشبيه، تشبيه اشتباهي است، عمر طلا نيست؛ بسيار با
ارزشتر از آن است. انسان اگر توجّه به عمر و جواني داشته باشد، ميتواند در همان
جواني، سعادت دنيا و آخرت را براي خود تأمين كند.
ما چه
بسيار افرادي را سراغ داريم كه بيش از چهل يا پنجاه سال از عمرشان نگذشته بود اما
به خاطر توجه به عمرشان، افتخارها آفريدند. بيش از دويست جلد كتاب درباره ی ترويج
اسلام و تشيّع، فقه تشيّع، نوشتند. عكس آن هم چه بسيار سراغ داريم؛ صد سال عمر كرد
اما فقط و فقط مانند يك حيوان آمد؛ مثل يك حيوان خورد؛ و مثل يك حيوان از دنيا
رفت. يا به قول روايت، سنگي آمد و كمكم جاي خود را در جهنم باز كرد. يك آدمي كه
هفتاد سال عمر كرد وقتي مُرد، صاف رفت ته جهنم!
(اِنَّ الْمُنافِقينَ فيِ
الدَّرْكِ الأَسْفَلِ مِنَ النّارِ)[1]
بدبختي
اينجاست كه افرادي كه غفلت از عمر دارند خوابند. به قول پيغمبر اكرم(ص) ميفرمود:
«النّاسُ نِيامٌ فَاِذا ماتُوا
انْتَبَهُوا»
مردم
خوابند؛ يك وقت بيدار ميشوند كه عزرائيل بيايد. قرآن ميفرمايد: وقتي عزرائيل آمد
انسان ميبيند عمرش به غفلت گذشته، از عمر استفاده نكرده، و كار هم از كار گذشته
است. آنجا ميگويد: خدايا! مرا برگردان براي اينكه كاري براي قبر و قيامتم بكنم؛
براي اينكه آدم بشوم.
(رَبِّ ارْجِعُونِ ـ لَعَلّي
اَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ كَلّا)[2]
دم مرگ
ميبيند كاري نكرده است؛ عمرش به غفلت گذشته است؛ ميگويد: خدا! مرا برگردان. خطاب
ميشود: برگشت محال است.
قرآن ميفرمايد:
نه فقط دم مرگ، بلكه وقتي كه در جهنم رفت، آنجا با آه و ناله ميگويد: خدايا! مرا
برگردان تا براي عالم آخرت كاري بكنم. اما جواب نفي ميشنود، قرآن ميفرمايد:
(وهُمْ يَصْطَرِخُونَ فيها
رَبَّنا اَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَيْرَ الَّذي كُنّا نَعْمَلُ)[3]
يعني
جهنّميها در جهنم آه و ناله ميكنند. يكي از حرفهايشان اين است كه خدايا! ما را
به دنيا برگردان تا اعمال صالحي انجام بدهيم. به آنها خطاب ميشود: مگر هفتاد سال
عُمر به تو ندادم، چه كردي؟ مگر جواني و پيري نداشتي؟ جوانيات را صرف چه كاري
كردي؟ پيريات در چه مصرف شد؟
(اَوَلَمْ نُعَمِّرْكُمْ ما
يَتَذَكَّرُ فيهِ مَنْ تَذَكَّرَ وَجآءَكُمُ النَّذيرُ فَذُوقُوا فَما
لِلظّالِمينَ مِنْ نَصيرٍ)[4]
آيا به
اندازهاي كه متذكّر بشوي عمر به تو نداديم؟ خطاب قهر خدا ميگويد: «فُذُوقُوا» بچشيد
اين عذاب را در جهنم، براي اينكه ظالم ياور ندارد. اين ظالم به چه كسي ظلم كرده
است؟ ظلم به خود براي چه ظلم به خود؟ براي اينكه ميتوانسته با پنجاه سال عمر، با
شصت يا هفتاد سال عمر، سعادت دنيا و آخرت را بخرد، ميتوانسته براي ديگران سعادت
درست كند، با عمر ميتوانسته است افتخارها بيافريند، اما غفلت از عمر و غفلت از
جواني، موجب شد جواني به هدر رود؛ و اين عمر و جواني به قدري نعمت بالايي است كه
در روايت دارد وقتي اهل محشر وارد صف محشر ميشوند، هنوز به حساب و كتاب نرسيده،
يك بازرسي از آنها ميشود و در آن بازرسي، از اين دو چيز سؤال ميشود: اوّل از
عمرش و دوّم از جوانيش[5].
همه و
همه مخصوصاً جوانهاي عزيزم از دختر و پسر مواظب جواني باشيد! مواظب عمر باشيد!
عبادت در جواني، عصاي پيري است. مواظب جواني باشيد! تا جوانيد ميتوانيد سعادت
آفرين باشيد. اگر از چهل سال بالاتر رفتيد ديگر نشست است. اگر اندوختهاي براي
سعادت خود تأمين نكرده باشيد ديگر نميتوانيد كار كنيد. مواظب باشيد جواني به هدر
نرود! مواظب باشيد جواني به بطالت، به شهوت، به كارهاي بيجا، از بين نرود! همه و
همه، پيرمردها، پيرزنها، مواظب عمر باشيد.
انسان
ممكن است به يك روز بتواند سعادت دنيا و آخرت را براي خود تأمين كند. غفلت از عمر
و از اين نعمت بزرگ، انسان را به سقوط ميكشاند؛ و به قول قرآن شريف، به سر حدّ
حيوانيّت ميرسد. بلكه پستتر از حيوان.
پي نوشت ها: